بلاخره یک مرد پیدا شد.
کسی که جنم داشتهباشد به گردن بگیرد! گردن سرفراز از نبرد موفق با بزرگترین ارتش آمریکا را پیش ملت خودش کج کند و از مو باریکتر آن را آمادهی پذیرفتن هر چیزی بداند. اما تو به خودت اجازه میدهی از هر گردنی که کج شد بالا بروی؟ یعنی تو فکر میکنی چون گردنی کج شده پس حق داری؟ یعنی واقعا توهم زدهای که چون خودت مغرورانه به خاطر صدها خطا و اشتباه و خباثت درونیت گردن کج نمیکنی محقی؟ و آن گردن کج آبرو و احترام و حرمت ندارد که عزم کرده ای از آن بالا بروی؟
آیا واقعا فکر میکنی ماشین جنگ رسانهت موفق شدهاست کشور را به زانو دربیاورد؟
ما اصلا انگار ساختار حالیمان نمیشود!؟
کشوری با این عظمت و با این شرایط، حتی کسی که ماشه چکانده را نیز اجازه ندارد مقصر جلوه دهد!
اصلا بیا فکر کن کروز بود و تو با این حرفهای مسخره سرباز وطن را اخته کرده بودی! وقتی ماشه نمیچکاند دوباره نباید برای کشتهشدن صدها نفر میآمد و گردن کج می کرد؟
این چه فهمیست که این چنین سربازان خود را اخته و دست و پا بسته میخواهد!؟
این چه بیمنطقی احساسیست که دیروز با شهادت حاج قاسم سلیمانی فریاد انتقام انتقام سر میدهد و حالا با یک واقعه کاملا طبیعی -در بحبوحه جنگ و نبرد- این طورمحق میشود؟ مسخره نیست؟
اما من رازش را در این نمیدانم. یعنی در احساس صرف نمیدانم.
مساله «خون» است.
خونی که به ناحق نزد برخی از ما رنگین و رنگینتر دارد. خونی که هیچ وقت نزد منفعتطلبان حرمت مستقل نداشته و ندارد.
اگر نمیچکاند و مثلا از فلان پایگاه بسیج یا سپاه -که همین مردمند- چند صد کشته میداد دندشان نرم . خودشان جنگ خواستند. در جنگ که حلوا پخش نمیکنند!
اگر در سوگ و تشییع کرمان، خطای انسانی چند ده نفر را خفه کرد و مظلومانه به تاریخ پیوستند، دندشان نرم بی خود کردند جو گیر شدند و فکر کردند در نقطه عطف تاریخ هستند. در شلوغی که حلوا پخش نمیکنند!
اگر حتی چندین سال پیش خطای انسانی قطار حامل موادی مشتعل و خطرناک را کنار فلان روستا به آتش کشید و با انفجارش چند صد نفر سوختند و نابود شدند، دندشان نرم. قطار توسعه لای چرخهایش طبیعتا یک عده را خرد میکند. حتی در توسعه هم برای عوام و توده حلوا که پخش نمیکنند!
اما حالا که بورژوا کانادایی طی خطایی انسانی بیگناه سوختند نمیتوانی بگویی دندش نرم. آخر وسط این معرکه که حلوا پخش نمیکنند.
رسانه هم کمکت میکند که این طوری جهان را بفهمی!؟ خیلی حیوان نیستی!؟
اما کشور اجازه ندارد بگذارد ساختارهایش -به خصوص در این روزهای حساس- از میان برود؛ آن هم به طلب جامعهای که هیچ هزینهای پای این انقلاب نکرده؛ اگر شیرهاش را این سالها نکشیده باشد!
همین اعلام کردن شهید برای کشتهشدگان این حادثه یعنی امری ساختاری و درست. نگذارید بیشتر از این جرات کنند به ساختار کشور وارد شوند.
سرت را بالا بگیرید فرمانده!
سرباز شما کاری را کرده که آموزش دادهاید و اگر خطایی در همین انجام وظیفهاش داشته حتما عادلانه و سریع مواخذه ش کنید و گرنه از تشویقش دریغ نکنید.
سردار شما جنگی را مدیریت کرده و میکند که طلب عمومی این روزهای کشور بوده است و حتی همان جوگیرهای رسانهای شهادت حاج قاسم هم مدادم تکرارش میکردهاند، او نیز اگر خطایی در وظیفه کرده حتما باید عادلانه و سریع مواخذه شود وگرنه جز افتخار برای کشور نبوده است.
مسئول و مدیری که تصمیم پرواز گرفته یا تصمیم سکوت گرفته یا مدیریت اخبار دروغی نظیر شلیک کروزها به سمت ایران و . همه میتوانند ذیل «ساختار» مورد بررسی قرار بگیرند و مواخذه یا تشویق متناسب دریافت کنند.
اما ضدانقلاب اجازه نخواهد داشت از شما طلب ساختارشکنی کند. به خصوص که حالا سفیر بریتانیا را هم با شلوار خیس بین این ضدانقلاب در حال شعار دادن دارید میبینید!
شما هم اجازه ندارید بیدلیل وا بدهید.
این انقلاب را خونها و جگرها به این جا رسانده.
پ.ن۱: مساله انقلابیها و خون دل این روزها و سوتدبیری که آنها را خط مقدم فحش و ناسزا و بیآبرویی کرده است با تصمیمگیران نابخرد این سکوت -که البته مسالهای کاملا داخلیست- بماند روزی پس از غربت این روزها، که به آن رسیدگی کنیم. بلاخره روزی باید برسد که امور تخصصی نظیر رسانه، فرهنگ، هنر و . نیز مانند امور تخصصی مهندسی و دانش و . به اهلش واگذاشته شود و مدیر در هر ترازی به جای تصمیمگیر این امور نقش راهبرانه بازی کند. این درد را مجبوریم فعلا فروبخوریم.
آبرو هم نزد خداست و به دست خداست. خیلی پیش را نگیرید!
پ.ن۲: این تقریبا سومین دههای ست که همین پائیز و زمستان سالهای ۷۸، ۸۸ و حالا ۹۸ بورژوا بلند میشود و هر بار با بهانهی ضعیفتر سعی میکند ساختار نظام را رد کند. هرچقدر تجمعات و اعتراضات آبانماه قابل فهم و احترام بود این یکی را نامحترم و غیرقابل پذیرش بدانید.
درباره این سایت